کرمان بهشت سوژه‌های مستند و عکاسی است!

فردای‌کرمان ـ اسما پورزنگی‌آبادی: بی‌هیچ پسوند و پیشوندی شناخته شده است. کافی است بگویی حمید صادقی؛ بی‌درنگ و بی‌هیچ تردیدی می‌گویند صادقی عکاس.

چهرۀ آرام، نگاه جست‌وجوگر و تواضعی مختص به خودش دارد. به‌ندرت می‌توان او را بدون دوربین عکاسی دید. از سال ۷۹ تاکنون بی‌وقفه عکاسی کرده است. از همه جا و همه چیز و بسیاری از آدم‌ها. به گفتۀ خودش از عکس هوایی گرفته تا زمینی و زیر زمین.

بسیاری از ما روی دیوار اتاق و دفتر کارمان عکس‌هایی که او از طبیعت و از بناهای تاریخی کرمان گرفته را داریم. همچنین، مشقت زندگی حاشیه‌نشینان و کارگران معدن را با عکس‌های او درک کرده‌ایم. در ژانرها و حوزه‌های متعدد عکاسی کرده است. عکاسی باستان‌شناسی را نیز تجربه کرده است. از جمله اینکه در کنارصندل و شهر قدیم جیرفت، با آقای دکتر مجیدزاده و خانم دکتر چوبک کار کرده است. می‌گوید که همواره در حال یادگیری بوده؛ چه از گروه‌های باستان‌شناس در جیرفت باشد، چه از سوژه‌های اجتماعی‌ای که عکاسی می‌کند، چه از کتاب‌ها و رویدادها و دیگر عکاسان و چه حتی از هنرجویانش.

صادقی از عکاسانی ا‌ست خرید بک لینک ارزان که با نگاهی انسانی و روایتی درونی، جهان پیرامون خود را به تصویر می‌کشد. او در هر فریم به دنبال معناست نه صرفا زیبایی.

در کارنامۀ هنری‌اش حضور در نمایشگاه‌ها و جشنواره‌های معتبر داخلی و بین‌المللی دیده می‌شود اما آنچه که او را متمایز می‌کند وفاداری‌اش به نگاهی شخصی و مستقل است. برای صادقی، عکاسی بیش از یک حرفه، شیوه‌ای برای زیستن و اندیشیدن است و تلاشی برای کشف لحظه‌هایی که در روشنایی و حتی در تاریکی حقیقتی پنهان را فاش می‌کنند.

در گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید، از مسیر عکاس شدن حمید صادقی گفتیم. از تجربه‌های میدانی و دغدغه‌های اجتماعی و هنری‌اش. برخی از سوالات به‌دلیل طولانی شدن متن، حذف شد.

* آقای صادقی، وجه حرفه‌ای کار شما بر بسیارانی آشکار است. در این گفت‌وگو بیش‌تر می‌خواهم با دنیای ذهنی و زندگی شخصی شما آشنا بشویم.

من بر این باورم که انسان موجودی بسیار سرگشته است. از بدو تولد این سرگشتگی با ماست. در تمام عمر به دنبال چیزی می‌گردیم که پاسخ پرسش‌هایمان را بدهد. در مسیری که در طول زندگی طی می‌کنیم گاهی انتخاب می‌‌کنیم و گاهی انتخاب می‌شویم. من ناگهانی و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای وارد وادی عکاسی شدم.

*چرا عکاس شدید؟ چرا مثلا مهندس کامپیوتر یا خلبان یا بازیگر سینما نشدید؟

اینکه وارد دنیای هنر و رسانه شدم از موسیقی شروع شد. در زمان دبیرستان عضو گروه کُر مدرسه و بعد گروه کُر صداوسیما و بعد گروه کُر استان کرمان بودم. هم خانواده‌ام و هم معلمان مدرسۀ ما در دبیرستان امام تاکید بر کنکور و درس و دانشگاه و تحصیل در رشته‌های خاصی داشتند. من اما به همراه آقای مسعود نکویی فعالیت در گروه کر را شروع کردیم. آقای شیخ‌بهایی مدیر وقت مدرسه خیلی تاکید داشت که به درس و مشق و کنکور بپردازیم ولی برای من وادی هنر و ارتباطات هنری و نشست‌وبرخاست با هنرمندان اولویت بیش‌تری داشت. خلاصه اینکه در دنیای هنر همه چیز برای من از موسیقی شروع شد. ساز دف هم می‌زدم، البته نه به شکل حرفه‌ای.

*چه سالی؟

سال ۷۸٫ بعد از موسیقی به دنیای سینما رفتم. البته قبل از آن تئاتر را در پی آشنایی‌ام با آقای محمدرضا قدس‌ولی در خانه جوانان تجربه کرده بودم. در دوران ریاست‌جمهوری آقای خاتمی خانه حوانان که آقای کمساری مسئول آن بودند واحد سینما و تئاتر و موسیقی داشت. من از آنجا وارد دنیای تئاتر شدم. آقای قدس‌ولی تاثیر عجیبی بر من گذاشت.

*بازیگر تئاتر بودید؟

با بازیگری تئاتر شروع کردم ولی استعداد آن را نداشتم و نتوانستم آنچه کارگردان می‌خواهد را برآورده کنم. بنابراین سراغ موسیقی تئاتر رفتم. «مکبث» از اولین کارهایی بود که موسیقی و افکت آن را انجام دادم. بعد از این تجربه‌ها، چند ماهی از کرمان رفتم.

* به تهران رفتید؟

نه. مدرسه و سربازی را تمام کرده بودم. دانشگاه هم نرفتم. به اصرار خانواده برای کسب درآمد به بندرعباس رفتم. آن زمان برادرم در بندرعباس در یک شرکت ساختمانی کار می‌کرد. به خاطر جوّ هنری و مراوداتی که داشتم خانواده فکر می‌کردند با رفتنم و دور شدنم از این فضا، شور هنر و کارهای هنری از سرم می‌افتد. من اما چند ماه بیش‌تر در بندرعباس دوام نیاوردم و به کرمان برگشتم. برگشتنم همزمان شد با آشنایی‌ام با آقای فردوسی در روزنامۀ فردوس‌کویر. سال ۷۹ به دفتر ایشان رفتم. قبل از این تجربۀ عکاسی در صحنۀ فیلم را داشتم. طراحی و سینما هم کار کرده بودم ولی از بین همۀ این هنرها، عکاسی چیزی داشت که مرا نگه داشت. در یک لحظه احساس کردم عکاسی می‌تواند ابزاری باشد برای نگاه من به جهان. یک دورانی در زندگی خیلی از ما هست که فکر می‌کنیم می‌توانیم همه چیز را تغییر بدهیم و عکاسی در آن دوران مدیومی بود که می‌توانست به این هدف من کمک کند.

* نخستین عکسی که گرفتید را به خاطر دارید؟

اوایل که عکاسی را شروع کردم هنوز دوربین‌های دیجیتال رواج نداشت و دوران نگاتیو بود. اولین عکسم مربوط به گزارشی از غسالخانۀ قدیم کرمان بود. آقای وحید قرائی تازه از دانشگاه آمده بود و روزنامه‌نگاری می‌کرد. به همراه ایشان به غسالخانۀ جادۀ جوپاری رفتیم. با آقای ستوبر که مرده‌شوی آنجا بود مصاحبه کردیم. عکس‌هایی که از او گرفتم نگاه و چشمان رنگی و چهرۀ خاصی که او داشت را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم و همیشه به او فکر می‌کنم. گزارش خیلی خوبی هم شد.

*در فردوس‌کویر عکاس بودید؟

به عنوان گزارشگر شروع کردم ولی چون عکاسی می‌کردم دوربینی در دفتر روزنامه بود که آن را برداشتم و کار عکاسی خبری را شروع کردم. از آقای فردوسی و تیم ایشان خیلی چیزها یاد گرفتم.

*پیش از این، موسیقی و تئاتر را تجربه کرده بودید. چه چیز در عکاسی بیش از همه برای شما جذابیت دارد که آن را  انتخاب کرده و هنوز هم رهایش نکرده‌اید؟

موسیقی یا سینما و تئاتر آن‌قدر برایم جذابیت نداشته که عکاسی دارد. وقتی یک عکس می‌گیری و آن را رها می‌کنی این عکس مرتب تکرار و تکرار می‌شود و به جریانی که مدنظرت است می‌پیوندد و اثر می‌گذارد. شاید علاقه‌‌ام به عکاسی به شخصیتم که درون‌گراست هم مربوط باشد.

* اینکه می‌گویید عکس مرتب تکرار و تکرار می‌شود؛ یعنی شما با عکاسی به جاودانگی فکر می‌کنید؟

به جاودانگی نه ولی معتقدم تکرار یک لحظه که عکس آن را ثبت کرده می‌تواند ماندگاری ایجاد کند. همیشه به این فکر می‌کردم که کاری انجام دهم که بتواند خود را در تاریخ تکرار کند. مجموعه عکس‌هایی که از کارگران معدن زغالسنگ گرفتم و قرار است کتاب آن چاپ شود من را به این هدف رسانده است.

* شما عکاسی را با عکاسی خبری شروع کردید. این ژانر چه کمکی به بعُد هنری کار شما کرده است؟ به هر حال، عکاسی‌خبری محدودیت‌ها و چارچوب‌هایی دارد.

وقتی عکاسی خبری را شروع کردم برای خودم محدودیتی تعریف نکردم. کار در حوزۀ خبر و گزارش و روزنامه به من کمک کرد تا با اجتماعی که در آن زندگی می‌کنم آشنا شوم. هنر چیزی جدا از جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم نیست. جهان‌بینی، گسترش دایرۀ واژگان اجتماعی و تقویت ارتباطات از دیگر دستاوردهایی است که من از کار در حوزۀ رسانه کسب کردم. یکی از مزایای مهم کار در رسانه این است که می‌توان با افراد و گروه‌های متعدد ارتباط ایجاد کرد و آن را گسترش داد. ضمن اینکه در عکاسی خبری، زود معروف و مطرح می‌شوی.

* بعد از فردوس‌کویر چه کردید؟

با دوستان در «رودبار زمین» آشنا شدم و به این نشریه پیوستم و آنجا از نزدیک با حاج‌احمدآقا یوسف‌زاده، آقایان حسین سبزه‌صادقی، منصور علیمرادی و خانم شعله صفوی و دیگر افرادی که در تحریریه بودند مراوده و همکاری داشتم. تحریریۀ رودبارزمین خیلی به پیشرفت کار من کمک کرد. شاعران و هنرمندان در تحریریه دور هم جمع می‌شدند و دربارۀ مسائل مختلف صحبت می‌کردند و من هم از آن‌ها می‌آموختم. چنین ارتباطاتی به رشد هنری‌ام کمک کرد. بعد از آن و در سال ۸۳ بود که نشریۀ «همراه» با مدیریت آقای کمساری شروع به‌کار کرد. نشریۀ متفاوتی بود. بیش‌تر تحت‌تاثیر روزنامه‌های پایتخت مثل شرق و اعتماد بود که متفاوت در حوزۀ عکس کار می‌کردند. دوران خوبی در همراه داشتیم. چند سالی آنجا بودم.

* در تمام این دوران‌ها عکاسی شغل شما بود؟ سال‌های اول، خانواده‌تان پذیرفته بودند که شما عکاس شده‌اید؟

بله. عکاسی از همان زمان منبع درآمد و شغلم شد. چند نمایشگاه که برگزار کردم و خانواده‌ام آمدند دیدند، با شغلم کنار آمدند و پذیرفتند که هنر هم می‌تواند به‌عنوان یک شغل محسوب شود. من هم شیفته و مجنون عکاسی بودم. گاهی می‌شد صبح که به دفتر روزنامه می‌رفتم تا شب و گاهی تا روز بعد همان‌جا بودم چون مسئولیت عکس نشریه را برعهده داشتم و باید کنار طراح می‌ماندم یا پروژۀ عکاسی که پیش می‌آمد دو، سه ماه به خانه نمی‌رفتم. هیچ‌وقت هم به فکر درآمدم نبودم. بیش‌تر دنبال این بودم که باید کاری بکنم و اتفاقی را رقم بزنم و چیزی را پیش ببرم و پرسش‌های ذهنی‌ام را پاسخ بدهم. در طوفان و زلزله و سیل و هر اتفاقی می‌افتاد نفر اول بودم. جاهایی که کسی جرات نمی‌کرد می‌رفتم. اصلا هم به این فکر نمی‌کردم که شاید بروم و دیگر برنگردم. همیشه به هنرجویانم می‌گویم که هرچیزی را با تمام وجود دوست داشته باشیم اگر آن را دنبال کنیم درآمد خودش می‌آید. این تجربه را خودم هم دارم.

* بعد از نشریۀ همراه به خبرگزاری‌ها پیوستید. درست می‌گویم؟

زلزله‌های بم و زرند ما را به رسانه‌های پایتخت و خبرگزاری‌ها وصل کرد.

* در زلزلۀ بم عکاسی کردید؟

پس از وقوع زلزلۀ بم بیش‌تر به‌عنوان امدادگر حضور داشتم. آقای ایرانمنش مسئول وقت روابط عمومی استانداری بود. یک هلیکوپتر از خبرنگاران و عکاسان خارجی را به بم می‌بردند. من هم به آن‌ها پیوستم و به بم رفتم. عکس هم گرفتم ولی بیش‌تر کار امداد انجام ‌دادم. ولی در زلزلۀ زرند عکاس بودم و این، زمانی بود که دوربین‌های دیجیتال آمده بود. از همین دوران به خبرگزاری‌های سراسری وصل شدم. زلزله یک اتفاق وحشتناک است. صحنه‌هایی پس از زلزله می‌دیدیم که انگار آخرالزمان است اما فرصتی هم پیش آورد که ما را به رسانه‌های پایتخت وصل کرد. یادم است در زمان زلزلۀ زرند آقای مجید نعمت‌اللهی در روزنامه ایران کار می‌کرد، زلزله که آمد من بلافاصله و جزو اولین نفرها آنجا بودم. وقتی حادثه‌ای پیش می‌آمد فورا خودم را به استانداری می‌رساندم تا به محل حادثه بروم. یکی، دو ساعت بعد از زلزله عکسی گرفتم که صفحۀ اول روزنامۀ ایران چاپ شد.

* چه عکسی بود؟

عکس از روستای حتکن زرند بود و خانه‌هایی که ویران شده بود و داشتند جنازه‌ها را از زیر آوار بیرون می‌آوردند. از آنجا ارتباطم با افرادی مثل مجید سعیدی دبیر خبرگزاری فارس و ساتیار امامی و بچه‌های رسانه‌های مختلف برقرار شد و گزارش‌های تصویری مرا کار می‌کردند. پس از آن، به خبرگزاری فارس پیوستم. کسانی که در فارس بودند بسیار حرفه‌ای بودند. با آن‌ها کارم را شروع کردم و تجربۀ بسیار خوبی بود. با خبرگزاری مهر و جام‌جم و در مدت کوتاهی هم با تسنیم همکاری کردم. تا سال ۸۸ عکاس خبرگزاری فارس بودم؛ بعد از اتفاقاتی که آن سال افتاد و موضع‌گیری‌هایی که فارس داشت خیلی از بچه‌ها از این خبرگزاری جدا شدند. در آن دوران ارتباطم با پایتخت برقرار شده بود و در رویدادها و جشنواره‌ها شرکت می‌کردم.

* چند سال است که عکاسی می‌کنید؟

از سال ۷۹ که حساب کنیم حدود ۲۴ سال. در تمام این سال‌ها هیچ کاری غیر از عکاسی نکردم. فقط عکس گرفتم. تمام منبع درآمد و زندگی و کارم عکس بوده است. حدود ۱۰ ترابایت آرشیو دارم. چند هارد دارم که همه هم پر شده‌اند.

*وقتی از دخترتان در مدرسه می‌پرسند شغل پدر، می‌گوید عکاس است؟ چه واکنشی دارند؟

بله. گاهی دوستانش اسم مرا در اینترنت جست‌وجو می‌کنند و می‌گویند بابایت سلبریتی است. این خاصیت کار در رسانه است که وقتی مستمر کار کنی اسمت تکرار می‌شود.

* وقتی خواستگاری رفتید و پرسیدند شغل‌تان چیست، گفتید عکاس؟

بله. عکاس و خبرنگار. در مجموع بگویم مسیری که آمده‌ام خیلی خوب بوده و اگر به گذشته برگردم دوباره همین راه را طی می‌کنم. فکر می‌کنم توانستم تاثیری بر اجتماعی که زندگی می‌کنم بگذارم.

* شما بیش از دو دهه است که عکاسی می‌کنید. علاقه و گرایش و نگاه شما در این ۲۴ سال نسبت به عکاسی چه تغییری کرده است؟

نگاهم به عکاسی بسیار تغییر کرده است. اوایل که کار می‌کنی و مدام تعریف و تحسین می‌شنوی فکر می‌کنی همه چیز را بلدی و دیگر تمام است ولی جلوتر که می‌آیی متوجه می‌شوی اصلا از این خبرها نیست. هنر متوقف نمی‌شود. هنر انتهایی ندارد. اگر در چارچوبی که برای خودت درست کردی گیر کنی و بیرون نیایی، مثل مرداب فرو می‌روی و کارت تمام است. هنر وسعت زیادی دارد و باید مدام خود را جلو ببریم. نگاهم به عکاسی نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده است . نگاه روز دنیا به هنر خیلی تغییر کرده و ما هم باید خود را با این شرایط وفق بدهیم. هنر معاصر در دنیا دیگر صرف داستان عکس و تک‌عکس و اینکه عکسی با کادر و نور خوب بگیریم نیست و دورۀ این چیزها به سر آمده است. عکاسی معاصر یک هنر بین‌رشته‌ای و میان‌رشته‌ای است. عکس در دنیای امروز چیزی است که بتواند جریانی درست کند و اتفاقی را رقم بزند و آن را ادامه بدهد. صرف اینکه عکس بگیریم تا حال‌مان خوب شود کافی نیست. این نگاه هم می‌تواند باشد ولی دیگر آن‌قدر عکسِ خوب از مناظر گرفته شده است که دیگر نیازی به این کار نیست. همین الان در اینترنت کلمۀ غروب را جست‌وجو کنید. می‌بینید میلیون‌ها عکس از غروب خورشید گرفته شده است. البته این را بگویم که بخشی از درآمد زندگی و معیشت من از طریق کارت‌پستال و عکس‌هایی است که از فضاهای تاریخی و طبیعی و صنعتی گرفته‌ام ولی اگر فکرت این باشد که عکاسی فقط همین است و در این چارچوب گیر کنی و پیش نروی تمام می‌شوی. هر عکسی که می‌گیری باید ببینی کارش چیست و قرار است چه کاری انجام بدهد؛ نه که صرفا عکس بگیری که آرشیو کنی یا در صفحۀ اینستاگرام بگذاری که چند نفر ببینند و تعریف یا نقد کنند. کارکرد عکس و هنر کاملا نسبت به گذشته تغییر کرده است.

* شما در دانشگاه رشتۀ عکاسی نخواندید؟

نه. تازه امسال به این فکر افتادم که در دانشگاه در رشتۀ عکاسی درس بخوانم.

* مسیر یادگیری شما در این دو دهه چگونه بوده است؟

اول به صورت خودآموخته بود. بعد در دوره‌های آموزشی انجمن سینمای جوان که آموزش‌های عکاسی و فیلمبرداری و کارگردانی را ارائه می‌کرد شرکت کردم. وقتی با انجمن آشنا شدم آقای شریفی رئیس آن بود. ایشان خیلی به من کمک کرد. دست ما را گرفت. فیلم و دوربین به ما داد. فضای تاریکخانه و چاپ به ما داد. خیلی چیزها را آنجا آموختم. بعد از این، با مطالعه و شرکت در رویدادها در تهران سعی کردم بیش‌تر بیاموزم. قبلا به‌راحتی می‌شد در دوره‌ها و رویدادهای تهران شرکت کرد و این کار مثل الان سخت نبود. از طرفی، سعی می‌کردم خانه‌ام پاتوق عکاسان دنیا و ایران باشد. هرکسی از عکاسان از جمله آلفرد یعقوب‌زاده یا مهرداد افسری و دیگر دوستان به کرمان می‌آمد با من تماس گرفته می‌شد و من هم میزبانی می‌کردم و در جریان این رفت‌وآمدها سعی می‌کردم از آن‌ها یاد بگیرم. گاهی فقط نگاه می‌کردم که فرد چطور ارتباط می‌گیرد یا چطور سوژه را انتخاب می‌کند. هنوز هم در حال یادگیری هستم و از هنرجویانم هم خیلی چیزها را یاد گرفتم.

* عکاسی کرمان از زمانی که شما آن را شروع کردید تا امروز، روند رو به رشدی داشته؟ درجا زده یا عقب مانده؟

عکاسی کرمان خیلی جلو آمده است. کسانی آمدند و مسیر را طوری پیش بردند که به ناگزیر نسبت به گذشته تغییر پیدا کرد. البته بسیارانی هم مقاومت می‌کردند این اتفاق نیفتد ولی افتاد. شمار علاقه‌مندان به عکاسی هم در کرمان خیلی زیاد است. وقتی جریانی از پایتخت شروع می‌شود باید همراه آن حرکت کنی. اگر حرکت نکنی حذف می‌شوی. البته خیلی‌ها هنوز (نسبت به جریان‌های جدید) مقاومت می‌کنند. وقتی دوربین دیجیتال آمد هم عده‌ای مخالفت می‌کردند. عکاسی شاخه‌های زیادی دارد. باید همۀ شاخه‌های آن وجود داشته باشد. ژانر طبیعت، معماری، مستند، مستند اجتماعی، عکاسی خیابانی، هنر معاصر، فاین‌آرت و … همه باید باشند.

* در همۀ شاخه‌های عکاسی کرمان رشد کرده است؟

تقریبا بله. ارتباطاتی که با پایتخت و تا حدودی با دیگر کشورها داریم تاثیر داشته و کمک کرده است. در عکاسی پرتره و حتی عکاسی ویدینگ (مراسم عروسی) کرمان رشد کرده است. در عکاسی چیدمانی و صنعتی هم پیشرفت داشته‌ایم. عکاسان تبلیغاتی خیلی خوبی داریم. رویدادهایی که در کرمان برگزار می‌شود  و فضای دانشگاه‌ها نیز خیلی نسبت به گذشته بهتر شده است.

* تنها چیزی که به نظرم رشد نکرده عکاسی برای کارت ملی است.

برای عکس خوب کارت ملی به نظرم پارتی داشته باشی مشکل تا حدودی حل می‌شود (با خنده).

* در حال حاضر، عکاسی کرمان در سطح ملی چه جایگاهی دارد؟ شما و تعدادی دیگر از عکاسان تا حدودی شناخته شده هستید.

وقتی می‌گوییم ملی، منظورمان پایتخت است و شهرستان‌ها معمولا در پایتخت کم‌تر دیده می‌شوند. در خودِ تهران هم عکاسان گروهی و جزیره‌ای عمل می‌کنند. جشنواره‌ها و نمایشگاه‌ها و رویدادها می‌تواند در معرفی عکاسان بسیار موثر باشد. ما از کرمان مسعود زنده‌روح را داریم که در عکاسی ایران شناخته‌شده است یا آقای مظفر طاهری. چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که در دنیای هنر امروز دیگر موضوع شخص مطرح نیست. باید جریان‌محور نگاه کنیم.

* الان جریان عکاسی کرمان شکل گرفته؟ اگر بله، در کشور چه جایگاهی دارد؟

به هر حال، عکاسی کرمان را با یک‌سری ویژگی‌ها می‌شناسند. در جشنوارۀ هنرهای تجسمی فجر سال گذشته، کرمان توانست رتبۀ اول را کسب کند. اما باید جریانی شکل بگیرد و آن جریان در کشور مطرح شود نه شخص. یک عکاس می‌تواند در تهران نمایشگاه برگزار و یک تیم خبری را فعال کند و چند مصاحبه بدهد و از این طریق خود را مطرح کند.

* پس در حال حاضر چیزی به اسم جریان عکاسی کرمان داریم؟

جریان منسجمی نداریم. هرکسی برای خودش کاری انجام می‌دهد. یکی نمایشگاه برگزار می‌کند، یکی سالانه برگزار می‌کند، یکی جشنواره برگزار می‌کند. یک فعالیت هدفمندِ منسجم مستمر نداریم و فعالیت‌ها پراکنده است. همه هم می‌گویند اولین هستیم! موازی‌کاری هم بین نهادهای متعدد وجود دارد. شهرداری و حوزه هنری و اداره فرهنگ و ارشاد هرکسی برای خودش کاری می‌کند در حالی که نیاز داریم همه منسجم حرکت کنند و کرمان به‌عنوان جریان مطرح شود. انجمن عکاسان سال‌ها فعال بود. گفتند خانه هنرمندان شکل می‌گیرد که نگرفت و انجمن هم تقریبا از هم پاشید. با همۀ این اوضاع، به نظرم می‌آید جریان جدیدی در حال شکل‌گیری است. در حال برنامه‌ریزی برای برگزاری سالانۀ عکس کرمان در ادامۀ سالانه‌های قبل هستیم و انجمن هم قرار است پا بگیرد. برگزاری سالانه می‌تواند به جریان عکاسی کرمان کمک کند. یکی از مشکلات بزرگ ما در کرمان این است که وقتی فعالیتی انجام می‌شود بُعد رسانه‌ای آن ضعیف است. رسانه باید به کمک جریان عکاسی کرمان بیاید. هنرمندان کرمانی هم اغلب خیلی متواضع هستند و به دنبال مطرح کردن خودشان نیستند و می‌گویند ما داریم کار خودمان را انجام می‌دهیم. البته این را هم بگویم که مطرح شدن و مطرح کردن توانایی‌ها مثل یک تیغ دو لبه است و باید مراقبت کنیم. وقتی همه تعریف و تمجید می‌کنند، ممکن است برای خودت توهم ایجاد شود که کامل هستی پس دیگر تلاش نمی‌کنی و مدام همان داشته‌هایت را تکرار می‌کنی بدون اینکه رشد کافی داشته باشی. توهم دانایی و دانستن و همه‌چیز تمام بودن کار دست هنرمند می‌دهد. ضمن اینکه مطرح شدن باعث می‌شود حساسیت‌ها هم نسبت به هنرمند بیش‌تر بشود و دیگر نمی‌تواند راحت کار کند. بنابراین، باید از نام‌ها و اسم‌ها فاصله بگیریم و جریانی را شکل بدهیم.

* شما هیچ‌وقت برای زندگی و کار به تهران نرفتید. چرا؟ به نظرتان حمید صادقی تهرانی و حمید صادقی اصفهانی یا مشهدی چه تفاوتی با حمید صادقی کرمانی می‌تواند داشته باشد؟

موقعیت‌های زیادی پیش آمده که بروم ولی نرفتم.

* چرا تهران نرفتید؟

دلیل اصلی نرفتنم کارهای نکرده در کرمان است. کرمان بهشت سوژه‌های مستند و عکاسی است. همه نوع اقلیم و موضوعی را در کرمان داریم. درتهران اما محدود می‌شویم. شاید بتوان در تهران به‌عنوان عکاس خبری مطرح شد ولی پس کرمان چی؟ وقتی پیشنهاداتی در تهران دریافت می‌کنم بلافاصله از خودم می‌پرسم: کرمان چه می‌شود؟ اگر من هم بروم چه کسی باید برخی کارها را برای کرمان انجام دهد؟ مسئولیت اجتماعی برایم موضوع بسیار مهمی است. معتقدم همۀ ما باید دغدغه‌مند باشیم. اگر تهران رفته بودم از لحاظ اقتصادی خیلی وضع بهتری داشتم ولی کارهای نکرده و عکس‌های نگرفته از کرمان چه می‌شود؟ اگر رفته بودم این دغدغه و عذاب‌وجدان همیشه با من می‌ماند که می‌توانستم برای کرمان کاری بکنم اما نکردم.

*از نرفتن به تهران پشیمان نیستید؟ با این اوضاع اقتصادی، فکر نمی‌کنید اگر تهران رفته بودید، بهتر بود؟

من همیشه قانع بوده‌ام و این‌طور فکر نمی‌کنم که باید به فلان جایگاه و فلان دارایی و فلان درآمد برسم … هیچ‌وقت هم پشیمان نشدم.

* عکاسی را تا کجا ادامه می‌دهید؟ قله برای شما کجاست؟

قله‌ای وجود ندارد. آن‌قدر دنیای بزرگی است که یک قلۀ مشخص وجود ندارد. همین که مسئولیت اجتماعی‌ام را انجام بدهم و چیزهایی که تاکنون یاد گرفته‌ام را به دیگران انتقال بدهم و سعی کنم آدم بهتری باشم برایم کافی است. اینکه بخواهم به ریاست فلان‌جا برسم یا به بهترین عکاس در فلان زمینه تبدیل شوم اصلا برایم مطرح نیست. به نظر من بهترین و بدترینی وجود ندارد. اصلا چیزی مطلق به نام هنر وجود ندارد که من بخواهم به قلۀ آن برسم.

* یکی دیگر از ویژگی‌های شما این است که نه موسسۀ آموزشی داشتید و نه آتلیه و نه شرکت. چرا؟

برای اینکه خودم را محدود نکنم. وقتی شرکت داشته باشی ذهنت مشغول مسائل آن می‌شود. معتقدم در حال انجام کار اقتصادی، دغدغه‌هایی ایجاد می‌شود که من را از رسالت و مسئولیتی که در حوزۀ عکاسی دارم دور می‌کند. به همین دلیل سراغ این کارها نرفتم تا محدود نشوم. هیچ‌وقت هم به هیچ جریان و فردی و جایی وابسته نبودم. وقتی وابسته شوی نمی‌توانی تمام زوایای یک رویداد و اتفاق و سوژه را ببینی. موقعیت‌های زیادی داشتم که بخواهم از آن استفاده کنم. از افراد و مقامات و شخصیت‌های مهم زیادی عکس گرفته‌ام. به‌عنوان عکاس در کنار رهبری و روسای‌جمهور و وزرای متعددی بوده‌ام ولی هیچ‌وقت به نفع خودم از این موقعیت‌ها استفاده نکرده‌ام.

* فقط خودتان هستید و یک صفحۀ اینستاگرام و چند تا دوربین. چند تا دوربین دارید؟

خیلی نیستند. اهل کلکسیون نیستم. در یک موسسۀ آموزشی هم تدریس می‌کنم. در این دنیا فقط یک ماشین به نام من است.

*یکی از سوژه‌های بی‌نظیر شما عکس‌هایی است که از کارگران معادن زغالسنگ گرفته‌اید و تا حالا چند نمایشگاه هم از آن برگزار کردید. تعدادی از این عکس‌ها در رسانه‌ها منتشر شده. چرا سراغ این سوژه رفتید؟

یکی از دغدغه‌های همیشگی ذهنی من تقابل روشنایی و تاریکی است. بسیاری از چیزها را می‌توان در فضای تاریک پیدا کرد ولی در روشنایی و با بودن نور نمی‌توان دید. معدن هم چنین وضعیتی دارد. در فضای تاریک معدن چیزهایی است که دیگران نه به آن فکر می‌کنند و نه آن را می‌بینند. پدرم پیش از اینکه به سیستم نظامی بپیوندد، حدود ۴۰، ۵۰ سال پیش در زغالسنگ کار می‌کرد. عمویم هم آنجا کار می‌کرد. بنابراین در دوران نوجوانی تا حدودی با معدنچیان در ارتباط بودم. اولین‌بار بعد از عکاس شدنم که به معدن زغالسنگ رفتم سال ۸۶ و زمان انفجار معدن باب‌نیزو بود. از آن‌موقع، ذهنم کاملا درگیر وضعیت کارگران و معیشت و شرایط شغلی آن‌ها شده است. این کارگران حق‌شان نیست که در فضای تاریک کار کنند و در همان تاریکی بمانند بلکه باید دیده شوند و از تاریکی بیرون بیایند. از آن زمان کارم شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. قرار است منتخبی از عکس‌هایی که از کارگران معدن زغالسنگ گرفته‌ام در قالب کتاب چاپ شود.

* عکس‌های شما چه تاثیری بر زندگی کارگران گذاشت؟

اولین‌بار این عکس‌ها در خبرگزاری فارس منتشر شد و بعد برخی خبرگزاری‌های خارجی از جمله رویترز آن‌ها را بازنشر دادند. در نشریۀ بام‌کویر گزارشی بر عکس‌های من منتشر شد. روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های متعدد به این موضوع پرداختند. بعد از انتشار عکس‌ها کل کشور فهمیدند چه خبر است و کارگران دیده شدند. در واقع، دیده شدن عکس‌ها باعث شد زندگی سخت کارگران معدن هم دیده شود.

* این سوژه چه تاثیری بر خود شما گذاشت؟

عکاسی اجتماعی باعث می‌شود بزرگ بشوی. فکرت بزرگ می‌شود. قلبت بزرگ می‌شود و آن‌قدر رشد می‌کنی که دیگر خیلی چیزها برایت اهمیت ندارد. هم این سوژه و هم سایر سوژه‌های عکاسی اجتماعی من را رشد داد. اغراق نیست اگر بگویم تحت‌تاثیر همین بوده که دیگر چندان تعلقی به خواسته‌هایی که همه دارند ندارم که مثلا من باید در فلان جایگاه باشم، من باید مرید داشته باشم و من باید فلان چیز را داشته باشم. اصلا این چیزها برایم اهمیتی ندارد.

* به نظر می‌آید عارف‌مسلک هستید.

نه. نه. در عکاسی اجتماعی تو صرفا بیننده و عکاس نیستی بلکه چیزهایی دربارۀ واقعیات این زندگی و جهان یاد می‌گیری که دیگر خیلی چیزهای دیگر در این دنیا برایت بی‌معنی و بی‌ارزش می‌شود. اینکه فلان برند موبایل و ماشین و ویلا و ملک و سرمایه داشته باشم برایم کاملا بی‌معنا و بی‌اهمیت شده است و سعی می‌کنم این دیدگاه را به هنرجویانم نیز انتقال بدهم.

* اگر قرار باشد یک نمایشگاه بزرگ از آثار شما برگزار شود چند تا عکس در آن ارائه می‌کنید؟

بستگی به موضوع دارد.

* فرض کنیم نمایشگاهی از دو دهه کار عکاسی شما باشد.

باید کل کرمان را تبدیل به نمایشگاه کنی! هر موضوع و هر نوع عکسی که بگویید را من عکاسی کرده‌ام.

* دوست دارید این نمایشگاه فرضی که گفتم کجا باشد؟ تهران؟ کرمان یا یک گالری بزرگ در یکی دیگر از کشورهای دنیا؟

مطمئنا دوست دارم اول از همه عکس‌ها در همین کرمان دیده شود. شاید مردم با دیدن آن، درگیر یکسری مسائل اجتماعی شوند. متاسفانه بسیاری از مردم کرمان دغدغۀ اجتماعی ندارند و وقتی چنین دغدغه‌ای نباشد هر فرد فقط به خودش و منافع خودش فکر می‌کند. در طول روز عکس‌های بسیار زیادی گرفته و منتشر می‌شود. این بمباران تصاویر افراد جامعه را نسبت به خیلی از مسائل بی‌تفاوت کرده است.

* اگر قرار باشد از یک سیاستمدار در سطح بین‌الملل عکاسی کنید، آن فرد مدنظرتان کیست؟

پوتین. شخصیت جذاب و عجیب و غریبی دارد.

*به‌جز عکاسی از پوتین، چه سوژه‌ای است که دلتان می‌خواهد آن را عکاسی کنید ولی تا حالا ممکن نشده است؟

به جز معادن زغال، خیلی دوست دارم عکاسی از کارگران در دیگر معادن استان کرمان را هم انجام بدهم. یا عکاسی از زندگی در شهر مس سرچشمه و آن تنهایی و انزوا و آدم‌هایی که انگار در آن فضا گیر کرده‌اند و مثل ماشین هر روز صبح به کارخانه می‌روند و عصر برمی‌گردند. در کل بگویم که آدم‌های زیادی در جامعۀ ما هستند که باید دیده شوند و نمی‌شوند.

*شما از مردم کوچه و بازار زیاد عکاسی می‌کنید. این روزها از لنز دوربین، حال و هوای مردم کرمان را چطور می‌بینید؟ نسبت به گذشته چه فرقی کرده‌اند؟

بدون دوربین هم که به خیابان و فضاهای عمومی می‌روم زیاد به چهرۀ مردم دقت می‌کنم. احساس می‌کنم همه خیلی خسته هستند. حتی در بازار تاریخی و آن شلوغی هم همه دوست دارند در تنهایی خودشان باشند. همه گوشی تلفن در دست دارند و در فضای مجازی غرق شده‌اند. انگار می‌خواهند خود را درگیر چیزهایی بکنند که چیزهای دیگری را فراموش کنند. بخشی از این وضعیت به خود ما برمی‌گردد. وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها و شاخ و برگ دادن مدام به زندگی چنین حالاتی را به دنبال دارد. / الف

*عکس: زهرا شاه حسینی